جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 125070
تعداد بازدید امروز: 4
  • درباره من


    اندیشه - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    اندیشه - ترنم اندیشه
    [ و آن حضرت را از فرموده رسول ( ص ) پرسیدند « پیرى را با خضاب بپوشانید و خود را همانند یهود مگردانید » گفت : ] او که درود خدا بر وى باد چنین فرمود : و شمار مرد دین اندک بود . اما اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده ، هر کس آن کند که خواهد . [نهج البلاغه]
  • ‏164- عشق
    نویسنده: اندیشه جمعه 85/4/30 ساعت 8:0 ع

    در باغی زیبا ایستاده ام. خورشید را نمی بینم اما نوری مبهم سراسر زمین را روشن کرده است. از نوک شاخه های درختان هم، نور می بارد. سر به آسمان بلند می کنم. آبی است؛ روشن و نورانی، با تکه هایی از ابر سفید. گویا نقاش خواسته، تا تمام زیبایی را یکجا ادراک کنم. در گوشه ایی از باغ و از لابلای درختان اتاقکی خودنمایی می کند.

    تمام اندیشه ام را به گردش در آورده ام. بیچاره اندیشه! به خواسته دلم در جستجوی عشق بر آمده است! می اندیشم، این عشق عجب شور و هیجان بی پایانی است! دم به دم ژرفا می بخشد، بی پیرایه می کند، برق می آفریند و افق را روشن تر می کند، ولی افسوس که مرا به او نمی رساند! شاید تقدیر همین است! تقدیری است که به یاد آوردنش؛ فقط؛ چشم هایم را سرخ می گرداند.


  • <   <<   86   87   88   89   90   >>   >