جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 124962
تعداد بازدید امروز: 27
  • درباره من


    اندیشه - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    اندیشه - ترنم اندیشه
    نادانى بود به دنیا آرمیدن و ناپایدارى آن را دیدن و کوتاهى در کار نیک با یقین به پاداش آن زیان است ، و اطمینان به هر کس پیش از آزمودن او ، کار مردم ناتوان . [نهج البلاغه]
  • 215- دوست
    نویسنده: اندیشه جمعه 85/8/26 ساعت 11:0 ع

    بالاخره نتونست خودش رو نگه داره! فکر می کردم اراده اش خیلی قوی باشه. فکر می کردم دیگه واقعا رفته که بین آدمای شهر گم بشه! ولی طفلک امشب خیلی دلش گرفته بود! خیلی مسائل امشب دست به دست هم داد. آخرهم اون شعر مرحوم آغاسی بهمش ریخت:

    دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد ............... به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
    به مکه آمدم ای عشق تا تو را ببینم .................. تویی که نقطه عطفی به اوج آیینم
    کدام گوشه مشعر ، کدام کنج منا ................... به شوق وصل تو در انتظار بنشینم؟
    ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش ............. تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
    و بالاخره یه چیزی نوشت. از اون بالاتر! یه خطای بزرگی هم مرتکب شد: بی اجازه به خونه دوستش رفت!!! چقدر اشک ریخت و یه چیزی هم اونجا گذاشت!

    دل من دیر زمانی است که می پندارد :

    «دوستی» نیز گلی است
    مثل نیلوفر و ناز،
    ساقه ترد و ظریفی دارد
    بی گمان سنگ دل است آنکه روا می دارد
    جان این ساقه نازک را
    دانسته
    بیازارد


  • <   <<   36   37   38   39   40   >>   >