سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 124581
تعداد بازدید امروز: 48
  • درباره من


    234- باران - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    234- باران - ترنم اندیشه
    آگاهترین مردم به خود، بیمناکترین آنها از پروردگارش است [امام علی علیه السلام]
  • 234- باران
    نویسنده: اندیشه دوشنبه 85/11/16 ساعت 1:0 ع

    وقتی باران می بارد، به هوای تو
    بیرون می روم
    و چترم را می گشایم!
    یادت نیست؟ من که بی چتر راه نمی روم
    گاهی هم که به یاد تو، چترم را می بندم،
    طفلک باران!
    فکر می کند، او چشم هایم را خیس کرده است.

    دیشب :
    زیر باران واژه ها می ایستم و ناگهان چتر رنگارنگم را می بندم. حرفهای تو مرا آبی می کند. قد می کشم و آسمان ها را پشت سر می گذارم. نفس های خدا را دانه دانه می شمارم و شاعر می شوم. با ستاره ای که هزار سال عاشق بوده به زمین برمی گردم. دریا را با آسمان می آمیزم و  کمی در باغچه می ریزم تا گل ها همه، رنگ و بوی تو را بگیرند.

    چه خوب است با تو حرف زدن و سطرهای نانوشته ی زندگی را خواندن. چه خوب است با تو به ابرها و دره های مه آلود سفر کردن و مرطوب شدن. دلم می خواهد آن قدر شاداب بمانم که روی انگشت هایم گل سرخ بروید. دلم می خواهد وقتی از پرواز می گویم هیچ پرنده ای زخمی نباشد و روزی که شعر صبح را در دفتر مشق کودکان می نویسم، چشم ها بیدار باشند. چه خوب است از تو گفتن و با تو عاشق شدن و از پیچ جاده ها گذشتن. دلم می خواهد روی برگ درختان یادگاری بنویسم و به همه بگویم دوستتان دارم که مجنون، لیلی را و فرهاد، شیرین را .

    چه خوب است خاطرات دیرین را با دستهای تو ورق زدن و در میان کویر فراموشی گل گفتن و گل شنیدن...


  •