جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 125084
تعداد بازدید امروز: 18
  • درباره من


    192- بید مجنون - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    192- بید مجنون - ترنم اندیشه
    [ و او را از ایمان پرسیدند ، فرمود : ] ایمان بر چهار پایه استوار است ، بر شکیبایى ، و یقین و داد و جهاد . و شکیبایى را چهار شاخه است : آرزومند بودن ، و ترسیدن ، و پارسایى و چشم امید داشتن . پس آن که مشتاق بهشت بود ، شهوتها را از دل زدود ، و آن که از دوزخ ترسید ، از آنچه حرام است دورى گزید ، و آن که ناخواهان دنیا بود ، مصیبتها بر وى آسان نمود ، و آن که مرگ را چشم داشت ، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت . و یقین بر چهار شعبه است : بر بینایى زیرکانه ، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان . پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وى آشکار گردید ، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت ، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگى را در نوردید . و عدل بر چهار شعبه است : بر فهمى ژرف نگرنده ، و دانشى پى به حقیقت برنده ، و نیکو داورى فرمودن ، و در بردبارى استوار بودن . پس آن که فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید ، و آن که بردبار بود ، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود . و جهاد بر چهار شعبه است : به کار نیک وادار نمودن ، و از کار زشت منع فرمودن . و پایدارى در پیکار با دشمنان ، و دشمنى با فاسقان . پس آن که به کار نیک واداشت ، پشت مؤمنان را استوار داشت ، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود ، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود ، حقى را که بر گردن دارد ادا نمود ، و آن که با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آید ، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وى را خشنود نماید . و کفر بر چهار ستون پایدار است : پى وهم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنى ورزیدن . پس آن که پى وهم گرفت به حق بازنگشت ، و آن که از نادانى فراوان ، خصومت ورزید ، از دیدن حق کور گشت ، و آن که از راه حق به دیگر سو شد ، نیکویى را زشت و زشتى را نیکویى دید و مست گمراهى گردید ، و آن که دشمنى ورزید راهها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار . و شک بر چهار شعبه است : در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن ، و تسلیم حادثه‏هاى روزگار گردیدن . پس آن که جدال را عادت خود کرد ، خویش را از تاریکى شبهت برون نیاورد ، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید ، پیوسته واپس خزید ، و آن که دو دل بود پى شیطان او را بسود ، و آن که به تباهى دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد . [ و پس از این سخن گفتارى بود که از بیم درازى و برون شدن از روش کارى که در این کتاب مقصود است نیاوردیم . ] [نهج البلاغه]
  • 192- بید مجنون
    نویسنده: اندیشه سه شنبه 85/7/11 ساعت 11:0 ع

    از همون بچگی از بید مجنون خوشش می اومد! با دیدن بید مجنون احساس آرامش عجیبی بهش دست می داد. حدس می زد پدرش هم از بید مجنون خوشش میاد، از توجه پدرش اینطوری استنباط می کرد. بارها سعی کرده بود ازش بپرسه، ولی هیش وقت به مرحله حرف! نرسیده بود.

    هنوز هم از بید مجنون خوشش میاد! حالا امشب داشت فکر می کرد که آیا به خاطر مجنون بودنش، اونو دوست داره، یا به خاطر سبز بودنش؟ عجیبه! هنوز هم نشانه هایش را می پوید!

    بید مجنون زیر بال خود، پناهم داده بود
    در حریم خلوتی جان بخش، راهم داده بود

    تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید
    مسندی والاتر از ایوان شاهم داده بود

    شاه بودم بر سر آن تخت، شاه وقت خویش
    یک چمن گل؛ تا افق؛ جای سپاهم داده بود

    چتر گردون، سجده ها بر سایبانم برده بود
    عطر پیچک، بوسه ها بر پیشگاهم داده بود

    آسمان، دریای آبی، ابرها، قوهای مست
    شوق یک دریا تماشا، بر نگاهم داده بود

    آه! ای آرامش جاوید! کی آیی به دست؟
    آسمان یک لحظه، حالی دلبخواهم داده بود


  •