جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 125025
تعداد بازدید امروز: 23
  • درباره من


    191- فرشته - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    191- فرشته - ترنم اندیشه
    [ و روایت شده است که امام علیه السلام کمتر به منبر مى‏نشست که پیش از خطبه نگوید : ] مردم از خدا بترسید که هیچ انسانى بیهوده آفریده نگردیده تا به بازى پردازد ، و او را وا ننهاده‏اند تا خود را سرگرم بى‏فایدت سازد ، و دنیایى که خود را در دیده او زیبا داشته جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت انگاشته ، و فریفته‏اى که از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده چون کسى نیست که از آخرت به کمترین نصیب رسیده . [نهج البلاغه]
  • 191- فرشته
    نویسنده: اندیشه دوشنبه 85/7/10 ساعت 11:0 ع

    مدتهاست که تو عالم خودشه! جالبه که خودشم نمی دونست ناراحته یا چیه؟! فقط می دونست که خوشحال نیست. امشب تصمیم گرفته بود نمازش رو با حضور بخونه یعنی از دیروز صبح شروع شد. خودشم خیلی خوشش اومد! ظهر و عصرش زیاد موفقیت آمیز نبود ولی شب خیلی خوب بود، اونقدر خوب بود که اصلا دوست نداشت نمازش تموم بشه! بعدش اومد نشست تو اتاقش. تنها بود، تنهای تنها!

    همون نمازه کار خودش رو کرده بود، به نظر سرحال می اومد. می خواست یه چیزایی بنویسه! ولی خودشم نفهمید که چرا  افکارش پاره شد و رفت و رفت تا...

    همه ساکت نشسته بودند و گوش می کردند، یهو فرشته وارد اتاق شد و صاف اومد کنارش نشست. بعد که جلسه تموم شد، باز تو افکار خودش بود، داشتن از در بیرون می رفتن که بالاخره فرشته جلو اومد و خودش رو معرفی کرد! من دیدم که چشمای مهرزاد خیس شد! انگاری روش رو کرد اون طرف، تا کسی خیسی چشماشو متوجه نشه. پیش خودش خیلی حرفا داشت و هنوز هم به هیشکی نگفته.

    یادمه از اون موقع دیگه خیلی قرص و محکم شد و ارتباطش رو باهمه قطع کرد! حتی اونایی که خیلی دوستشون داشت! گاهی وقتا که حرف اون قدیما پیش میاد یهو ساکت میشه و دیگه هیچ حرفی نمی زنه و البته سعی میکنه چشماشو  رو قایم کنه.

    من قایم باشک خوب بلدم ولی هیش وقت نمی تونم چشمام رو قایم کنم!


  • نظرات دیگران ( )
  •