جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 125131
تعداد بازدید امروز: 6
  • درباره من


    170- نامه ای به یک دوست - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    170- نامه ای به یک دوست - ترنم اندیشه
    آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
  • 170- نامه ای به یک دوست
    نویسنده: اندیشه یکشنبه 85/5/22 ساعت 7:0 ص

    ... روزگار در گذر ایام بی آنکه در انتظار پاسخ مساعد ما باشد به شتاب عقربه هایش را می چرخاند و من با وجود گذر سال، هیچ تغییری در این دل مجنون خود نمی بینم! خراش پنجه خورشید هنوز بر صورت دل، یادگاری های فراوان دارد...

    تقریبا گوشه نشین شده ام! اگر نبود اصرار دوستان، شاید اون جناب ره پویان مدتها پیش دمش را روی کولش گذاشته بود و برای همیشه رخت از دیار ما بر کشیده بود! و آنچه هم در اندیشه می نویسم چیزی جز برای دل خود نیست. سایر احوالات، کما فی سابق است...

     

    دلم   آشفته   آن   مایه   نازست   هنوز

    مرغ  پر  سوخته  در  پنجه  بازست هنوز

     

    جان  بلب  آمد  و لب بر لب جانان نرسید

    دل  به  جان آمد و او بر سر نازست هنوز

     

    همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع

    قصه  ما  دو  سه  دیوانه دراز است هنوز

     

    گرچه  رفتى  ز دلم حسرت روى تو نرفت

    در  این  خانه  به  امید تو  بازست  هنوز

     

    شعر از «عماد خراسانی»


  •