سلام
اين شعر رو قبلا خونده بودم ولي اونقدر زيبا هست كه به بارها خوندنش مي ارزه ........ ما همه اكبر ليلازاديم
ما تازه ياد گرفتيم يادداشت شما رو توصيف كنيم اون هم در يك كلمه !
از فردا همين جوري نظر مي دم!
ر.ك. به سمت چپ كامنت ----------------------------------->
(عجب انواع باحالي داره! سبك سرانه!!!! آدم وسوسه ميشه واسه خنده هم شده روش كليك كنه ها !!! )
از کوچه هاي دلکده
خواهد رسيد باز
من آن وديعه را که قدمهاي ابر مي ريزد
جمع خواهم کرد.....
آنوقت
با هم
تا فتح آيه هاي گمشده مي گرديم.....
خسته نباشي
خيلي زيبا بود.با اينكه بارها خوندمش ولي بازم جديد و زيباست.
از زحماتتون ممنونم
يا علي
هزار سال گذشت از حكايت مجنون
هنوز مردم صحرا نشين سيه پوشند
هرسه پستي كه دراين صفحه مشاهده ميشه رو خوندم. دلم نازك تر شد و رقيقتر. اول خيال كردم از شاملو شعر نوشتيد بعد كه مصرعهاي بعدي شعر آقاي امين پور رو خوندم پيشداوريام رو پس گرفتم.گاهي آنقدر شاعرم كه ...همچنين توبه از فلسفه به حرمت بازيهاي كودكيلذيذ خوراكهايي براي روح گرسنهام.
شايد چون عادت ندارم يك شعر تنها تو وبلاگم بذارم، اين شعر رو مدتهاست ننوشتم. بازهم به اين علت كه كنارش نمي شود هيچ چيز ديگر گفت. اما الان بايد اينجا بنويسمش:
انشام دوباره بيست باباي گلمموضوع، كسي كه نيست باباي گلمديشب همسايه به من گفت يتيممعناي يتيم چيست باباي گلمگفتا كه بهار خون باباي گلمگفتم كمي از بهار خون حرف بزناز غيرت شهر واژگون حرف بزنوقتي پدرم شهيد شد مجنون بودآقاي معلم از جنون حرف بزن...(به همين صورت پشت در اتاق يكي از استادهام نوشته شده بود با اين عبارت : تقديم به فرزندان عزيز جانبازان شيميايي ؛ اما اينجا نه به عنوان تقديم كه فقط خواندم زبان دل فرزندان شهدا را )