• وبلاگ : ترنم انديشه
  • يادداشت : 240- اکبر ليلازاد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 8 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام هر دفعه كه اين شعر رو مي خونم تنم مي لرزه خيلي قشنگه

    سلام

    اين شعر رو قبلا خونده بودم ولي اونقدر زيبا هست كه به بارها خوندنش مي ارزه ........ ما همه اكبر ليلازاديم

    ما تازه ياد گرفتيم يادداشت شما رو توصيف كنيم اون هم در يك كلمه !

    از فردا همين جوري نظر مي دم!

    ر.ك. به سمت چپ كامنت ----------------------------------->

    (عجب انواع باحالي داره! سبك سرانه!!!! آدم وسوسه ميشه واسه خنده هم شده روش كليك كنه ها !!! )

    فردا بهار

    از کوچه هاي دلکده

    خواهد رسيد باز

    من آن وديعه را که قدمهاي ابر مي ريزد

    جمع خواهم کرد.....

    آنوقت

    با هم

    تا فتح آيه هاي گمشده مي گرديم.....

    سلام

    خسته نباشي

    خيلي زيبا بود.با اينكه بارها خوندمش ولي بازم جديد و زيباست.

    از زحماتتون ممنونم

    يا علي

    + زيتون 

    هزار سال گذشت از حكايت مجنون

    هنوز مردم صحرا نشين سيه پوشند

    هرسه پستي كه دراين صفحه مشاهده مي‏شه رو خوندم. دلم نازك تر شد و رقيق‏تر.
    اول خيال كردم از شاملو شعر نوشتيد بعد كه مصرع‏هاي بعدي شعر آقاي امين پور رو خوندم پيش‏داوري‏ام رو پس گرفتم.
    گاهي آنقدر شاعرم كه ...
    همچنين توبه از فلسفه به حرمت بازي‏هاي كودكي
    لذيذ خوراك‏هايي براي روح گرسنه‏ام.

    شايد چون عادت ندارم يك شعر تنها تو وبلاگم بذارم، اين شعر رو مدتهاست ننوشتم. بازهم به اين علت كه كنارش نمي شود هيچ چيز ديگر گفت. اما الان بايد اينجا بنويسمش:

    انشام دوباره بيست باباي گلم
    موضوع، كسي كه نيست باباي گلم

    ديشب همسايه به من گفت يتيم
    معناي يتيم چيست باباي گلم

    گفتا كه بهار خون باباي گلم

    گفتم كمي از بهار خون حرف بزن
    از غيرت شهر واژگون حرف بزن

    وقتي پدرم شهيد شد مجنون بود
    آقاي معلم از جنون حرف بزن
    ...

    (به همين صورت پشت در اتاق يكي از استادهام نوشته شده بود با اين عبارت : تقديم به فرزندان عزيز جانبازان شيميايي ؛ اما اينجا نه به عنوان تقديم كه فقط خواندم زبان دل فرزندان شهدا را )