از آن اوقات هوس ناكي است كه مي خواهم پياپي كامنت نهم!ببخشيد اگر اين بار ترنم انديشه ميزبانم شده و چنين دفترش را خط خطي مي كنم.ديدم صاحبخانه حواسش نيست، گفتم تا دفترش دم دست است خطي بنويسم.ميشناسيم كه نه؟سفيدي ها از گزند من در امان نيستند !
از باران نگو كه ياد دلم مي افتم
دل هواي گريه دارد.سوالي بپرسم برادرانه جواب مي دهي؟ رويم نمي شود از ديگري بپرسم.
اين روزها غير عادي نگاهم ميكنند.نگران شدم نكند « سِر دل عكس برون مي دهد از رخسارم» ؟شايد هم من زيادي حساس شده ام.همه طبق معمول كار خودشان را مي كنند و مرا توهم برداشته كه اين گونه است.
شيشه پنجره را باران شست!بقيه اش را كه نخوانم نه؟