• وبلاگ : ترنم انديشه
  • يادداشت : 230- آهنگ آشنا
  • نظرات : 2 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نه، سايتي ندارم بلكه از من خواستند براشون بسازم. حالا مونده‏ام كه با اچ تي ام ال اصلاً جواب مي‏ده يا نه.
    در مورد كار درستي هم لطف داريد. من چيز زيادي نمي‏دونم ولي اطلاعات زميني‏ام ميشه گفت در حد مطلوبه. لااقل در مورد ايران يه چيزايي ياد گرفته‏ام.
    خبري هم كه داديد خيلي عاليه. با توجه به پول‏هايي كه در ايران بخاطر آموزش الكترونيك مي‏گيرند يه فرصت بسيار خوبه.
    ولي شما ازخودتون چيز زيادي نگفتيد. بنظرم در زمينه هاي برنامه نويسي توانايي بالايي بايد داشته باشيد. اگه داريد بگوييد خوشحال مي‏شوم.

    سلام و صد سلام. يه جاي كار بايد بند رو به آب بدهم ديگه.
    3 تا اشتباه فاحش داشتم كه اگه نمي نوشتم هيچ وقت اصلاح نمي‏شد:
    اول زبان سطح بالا.
    دوم نه asp , نه net اون رو بلدم هرچند در حد بسيار كم اطلاعاتي دارم از اونها. با اچ تي ام ال!!!! گفته اند بساز سايت رو! وحشتناكه نه!
    سوم اكسز رو بلد نيستم ولي گفتند كه الا و بللا بايد با اون ديتا بيس درست كني!!!
    حقيقتش بيشترين چيزي كه بلدم جي آي اسه. ولي ميگن تو كه اين رو بلدي پس سايت و بانك برات كاري نداره.
    واقعاً ممنونم از لطفت.

    نبينم دلتان گرفته باشد.

    اين حرفها مي طلبد يك چهار پايه بياورم شما رويش بنشيني و من جلوي شما بنشينم و يك دل سير گوش دهم.

    بگو عزيز
    بگو آن حرفهايي كه جزو سرمايه ماورايي ات نيست.

    مي خواهم كمي آسوده گوش فرا دهم
    تو گمان مبر كه خوابيده ام. چشمانم را بسته ام تا كلماتت را در ذهنم قالب بخشم.
    لبخند آرام من گواه است. و صداي بي قرار تو !

    نمي دانم اگر بگويم، دلتنگ تر مي شوي يا نه. اگر نگويم خوب است يا نه!
    اما به دلم افتاد اين را كه شايد هم خوانده باشي برايت بنويسم( از شاعر محبوبم)

    تاج از فــرق فلك بر داشتـن
    جاودان آن تاج بر سر داشتن
    در بهشـــــــــت آرزو ره يــافتـــــن
    هر نفس شهدي به ساغر داشتن
    روز در انواع نعمـــــــت ها و ناز
    شب بتي چون ماه در بر داشتن
    صبح از بام جهان چون آفتاب
    روي گيتــي را منـور داشتن
    شامگه چون ماهِ رويـــا آفريــن
    ناز بر افلاك و اختــــر داشتــن
    چون صبا در «مزرع سبز فلك»
    بال در بال كــبــوتــر داشـتـــن
    حشمت و جاه سليمان يافتـن
    شوكت و فر سكنـدر داشتــن
    تا ابــد در اوج قــدرت زيــستــن
    مُلك هستي را مسخر داشتن؛
    بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است
    لـــذت يـك لحظـــه مـادر داشتـــن

    ------------

    راستي شنيدن صداي آشناي گرم مهربان را به چه بهايي مي فروشي؟
    يكي مي گفت: بها جانش دهم
    اما به گمانم قطرات اشكت كه سرريز شد ارزشمندتر است. و نگاهي در پس آن پرده زلال.

    راستي در هواي شرجي هم، ديدن دوستان تماشايي ست!

    سلام انديشه جان.
    همه رقمه حلالمون كنيد كه نتونستيم زودتر از اينها خدمت برسيم. حالا هم كه اومديم از مادر خونديم و از مهرباني هاي مادر و دلتنگي هاي يك انديشه‏ي با مرام. خستگي ام رفت...دست علي بهمراهت