چه رقصي در دلت بر پا بوده!البته كه اين رقص هم كار بالا دستيهاي عالم معنا است...حيدر مدد
سلام سلام سلامي ...
بدان مردم ديده روشنايي
سلام
خوبي انديشه
منم انديشه هستم
قبلا هم اومدم وبلاگت
نمي دونم مطالبت روخودت مي نويسي يا نه
اما جالبند
موفق باشي دوست همنامم
خوشحال مي شم به وبلاگ من ودوستانم سربزنين
منتظرنظرات سبزت هستيم
باتشكر
آذرآموزش وانديشه
نمي دونم چرا هوس كردم يه لينك بذارم كه بخونين، اونم با شرايط خاص !
حين گوش دادن به اين موسيقي(موسيقي متن خود وبلاگ) ! :
http://www.sharemation.com/cocojeyjey/J.wav?uniq=4pmruu
(شايد به اين خاطره كه الان داشتم اين كارو مي كردم و خواستم شما رو هم شريك كنم! هرچند زياد هم جالب نيست)
http://javoonejahel.persianblog.com/1383_4_javoonejahel_archive.html#2106180
در كشتگي ام اميد آن هست
كآري به بهانه بر سرم دست
آن كه دائم هوس سوختن ما مي كرد
كاش مي آمد و از دور تماشا مي كرد
.
و كلا خيلي چيزهاي ديگر. اما اينقدر تعريف كردم بگذار يك بار هم آنوري بگويم ! ناراحت كه نمي شوي نه؟ البته زياد متوجه شما نيست. اين شعرتان ...
با كلمه كاش كمي مشكل دارم. يعني همين كه مي بينمش كمي مور مورم مي شود!
كاش كاش نمي نوشتي !
مي گويد :
اگر چنگ زني تا نگهش داري،شعله مي ميرد،هاله مي گذرد، و تو مي سوزي !
و مي گويم: آري عشق چنين است.
حالا بايد منتظر باشم خود كيميا خاتون بيايد و برايم كامنت بگذارد! يا شايد هم خانوم سعيده قدس!
خدا رو چه ديدي!!!