• وبلاگ : ترنم انديشه
  • يادداشت : 217- شايد اين جمعه بيايد
  • نظرات : 2 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + 133 
    سلام مهربون سرزمين سپيدي سلام
    + ... 

    بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

    مرغ دل يك بام دارد دو هوا

    گـَه مدينه مي رود گه نينوا

    اين اسير بند قاف و شين وعين

    گاه مي گويد حسن گاهي حسين

    .

    .

    خواندم. چه نوشته هاي نهانت را و چه نانوشته هاي عيانت را.

    آتش گرفت...

    تو نبودي و من با عشق نا آشنا بودم

    تو نبودي و در نهانخانه دلم جايت خالي بود

    تو نبودي و باز به تو وفادار بودم

    تو نبودي و جز تو هيچ كس را به حريم قلبم راه ندادم

    و تو آمدي از دوردستها

    از سرزمين عشق

    تو مرا با عشق آشنا كردي

    با تو تا عرش دوست داشتن سفر كردم

    تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختي

    با تو كامل شدم

    با تو بزرگ شدم

    با تو الفباي عشق را اموختم

    قاصد آمد گفتمش آن ماه سيمين بر چه گفت؟

    گفت با هجرم بسازد، گفتـمش ديگر چه گفت؟

    گفـــت ديـگـر پـا ز حــد خـويــش نـگـذارد بـرون

    گفتمش جمع است از پاخاطرم از سر چه گفت؟


    گفــت سر را بايـدش از خـاك ره كـمتـر شمـرد

    گفتمش كمتر شمردم، زين تن لاغر چه گفت؟

    گفت جسم لاغرش را از تعب خواهيم سوخت
    گفتمش من سوختم، در باب خاكستر چه گفت؟

    گفـت خاكستـر چو گـردد خواهمـش بر باد داد

    گفتمش بر باد رفتم، در صف محشر چه گفت؟

    گفت در محشر به يك دم زنده اش خواهيم كرد

    گفتمش من زنده گرديدم ز خير و شر چه گفت؟


    گفت خيـر و شـر نباشـد عاشقان را در حساب

    گفتمش اين است احسان از لب كوثر چه گفت؟

    گفــت بـا مــن بـر لــب كــوثـر نـشـيـنـد عـاقـبـــــت

    گفتمش چون عاقبت اين است زين خوشتر چه گفت؟

    گـفت ديگـر نگـذرد در خاطــرم يـاد عظيـم

    گفتمش ديگر بگو، گفتا مگو ديگر چه گفت!

    عظيم نيشابوري

    دوش مي آمد و رخسار برافروخته بود

    گفتمش ديگر بگو، گفتا مگو ديگر چه گفت

    شعر فوق العاده اي است از عظيم نيشابوري. كه بعد از خوندن مطلبتون يادم افتاد.

    اگر همه اش را يافتي كه بسي مايه خوشحالي، و گرنه برايت مي نويسم تا يادگاري كوچكي باشد.

    نه بابا