اجازه دهيد كمي بي ربط بنويسم. بي ربط با نوشته شما البته.
«به بهانه عشق»
بعدش هم سيب خيلي خوب است. البته چرايش را نمي دانم.
دبگر چه ماند؟ مممممم
ها
سخاوت.
اين يكي را هم بي خيال شوم.
سلام خوبي شما؟
يهو در عرض دو هفته سعادت شد دوباره زحمت بديم...( پسر من چه آدم مؤدبي هستما).
اي خداااااااااااااااااا تو اين شعر هم كه دوباره حكايت سيبه كه... هر چي مي كشيم من نمي دونم از دست آدمه از دسته سيبه از دست حوا هست خلاصش ما كه گير كرديم. و اما فقير و ثروتمند، خيلي خوب بود. تا حالا دقيق بهش فكر نكرده بودم يعني ميشه گفت هميشه جز شكوه و شكايت و ناله كار ديگه اي نكردم.
خب خيلي خوشحال شدم ،با اجازه رفع زحمت كنم.( دوباره چه پسر مؤدبي هستم من).
شاد و موفق باشيد و بهانه هايتان به مانند سيب، چون اينطوري بهانه ها هم شيرين و خوش طعم مي شه.
بسيااااااار زيبا
هر حرفي فقط از لطف كلامت مي كاهد ...