زماني است هستي ام در نفس سرد خزان جاري بود
اي دادگر زمان ! بيا و از شميم نفست ياسمنم ببخشاي
و شط مهرگانت را بر تشنگي ام جاري ساز
و آنك شوق بهاري شدنم را به نظاره بنشينم .
مي رسد روزي و مي بينم كه ديگر نيستم .
اميد كه فضاي كلبه ات آكنده از مهر الهي باشد .
سلام
وبلاگ مهرگان نامه نيز اين دو ميلاد را به شما صميمانه تبريك ميگويد