رازسيب! قبلنا(قبلاً ها)، سيب كه مي خواستم بخورم اول اون رو خوب بو مي كردم و بعدش بالذت گازش ميزدم. يه ارزش خاصي برايش قادل بودم ولي مدتها است كه اسير بي هنري هاي نفسم شده ام و بيشتر اوقات حتي متوجه نميشم كه چه ميكنم. كاري كه استاد دانشگاه كرده من رو ياد فيلم انجمن شاعران مرده انداخت و پاره كردن بخشهايي از كتاب درسي توسط بازيگر نقش استاد براي خلاقيت دانشجوهاي خودش.يه اعتراف:فكر ميكنم اينجا كه ميام يه كمي بگي نگي خجالت ميكشم ازشما واينكه چقدر ازارزشهايي كه شما بهشون عمل ميكنيد دور افتادهام. باور بفرمائيد كه راست ميگم!