سلام دوست گرامي
- از اينكه وقت گذاشتي جواب دادي ممنونم..اما منظورم اين نبود كه پشت كرده باشم به باورهام . اما خيلي قشنگ توضيح دادي. با اينكه موضوع رو درك كردي ولي شماها و ديگران اون حس منو متوجه نميشيد. ترنم عزيز من خسته ام از اين همه ... چه جوري بگم ؟ درد دارم ميخوام بنويسم اما براي كي؟ براي چي ؟ نميشه ...
- انتخابهاي قشنگي ميكني
- روح مشيري عزيز شاد و يادش گرامي باشه
- اين شعر دلمو آب ميكنه ... ميفهمي آب ميكنه يعني چي؟ دقت كردي اين سوزش عشق را با سكوت و شب گره زده وقتي كه روح تنهايي شو بيشتر حس ميكنه و جدايي از محبوبش آزارش ميده
_ اين وصف حال دل بيچاره نسبت به محبوب هست :
دريايي و من تشنه ي مهر تو ، چو ماهي
_ شايد ديدار هرگز رخ نده ... وقتي عاشق به وصال معشوق اميدي نداره ...بيچاره مجبور هست ... راهي نمونده بجز اينكه از چشم براهي لذت ببره ...