جستجو:
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 125011
تعداد بازدید امروز: 9
  • درباره من


    اندیشه - ترنم اندیشه
  • لوگوی من


  • آرشیو


  • اشتراک در وبلاگ


     
     
    اندیشه - ترنم اندیشه
    حکمت را بگیرید؛ حتی از مشرکان . [امام علی علیه السلام]
  • 191- فرشته
    نویسنده: اندیشه دوشنبه 85/7/10 ساعت 11:0 ع

    مدتهاست که تو عالم خودشه! جالبه که خودشم نمی دونست ناراحته یا چیه؟! فقط می دونست که خوشحال نیست. امشب تصمیم گرفته بود نمازش رو با حضور بخونه یعنی از دیروز صبح شروع شد. خودشم خیلی خوشش اومد! ظهر و عصرش زیاد موفقیت آمیز نبود ولی شب خیلی خوب بود، اونقدر خوب بود که اصلا دوست نداشت نمازش تموم بشه! بعدش اومد نشست تو اتاقش. تنها بود، تنهای تنها!

    همون نمازه کار خودش رو کرده بود، به نظر سرحال می اومد. می خواست یه چیزایی بنویسه! ولی خودشم نفهمید که چرا  افکارش پاره شد و رفت و رفت تا...

    همه ساکت نشسته بودند و گوش می کردند، یهو فرشته وارد اتاق شد و صاف اومد کنارش نشست. بعد که جلسه تموم شد، باز تو افکار خودش بود، داشتن از در بیرون می رفتن که بالاخره فرشته جلو اومد و خودش رو معرفی کرد! من دیدم که چشمای مهرزاد خیس شد! انگاری روش رو کرد اون طرف، تا کسی خیسی چشماشو متوجه نشه. پیش خودش خیلی حرفا داشت و هنوز هم به هیشکی نگفته.

    یادمه از اون موقع دیگه خیلی قرص و محکم شد و ارتباطش رو باهمه قطع کرد! حتی اونایی که خیلی دوستشون داشت! گاهی وقتا که حرف اون قدیما پیش میاد یهو ساکت میشه و دیگه هیچ حرفی نمی زنه و البته سعی میکنه چشماشو  رو قایم کنه.

    من قایم باشک خوب بلدم ولی هیش وقت نمی تونم چشمام رو قایم کنم!


  • نظرات دیگران ( )
  • <   <<   61   62   63   64   65   >>   >